سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زهرا یک ساله شد!

سلام به همه دوستان و آشنایانی که در این مدت یکسالی که از وبلاگ زهرا رونمایی شد به آن سر زدند و با نظرات خودشان ما را دلگرم کردند.

زهرا خانم ما دیروز دیکساله شد مؤدب و امروز وارد دو سالگی می شود. من از همه کسانی که دیروز با تماس یا پیامک، تولد زهرا را گرامی داشتند تشکر می کنم. تبسم از کسانی که نشان دادند این بیت همیشه هم درست نیست که "از دل برود هر آنکه از دیده برفت".  البته ما به احترام ایام سوگواری حضرت اباعبدلله الحسین (علیه السلام) برایش جشن نگرفتیم. بالاخره زهرا در عصر روزی که متعلق به حضرت ابالفضل العباس (علیه السلام) بود به دنیا آمد و اولین شبی که به چشم دید، شب عاشورا بود. اولین طلوع آفتابی که دید آخرین طلوع آفتاب حسین بن علی (علیه السلام) بود. پایان 24 ساعت اول عمر زهرا، شروع اسارت فرزندان زهرا (سلام الله علیهم) بود. این روزها روزهایی است که دختران و اهل بیت اباعبدلله الحسین (علیهم السلام)  بعد از تحمل مصیبت شهادت ایشان و یارانشان، متحمل مصایب اسارت هستند. دخترم قطعا دوست ندارد در چنین روزهایی جشن بگیرد. ان شالله پس از این ایام برایش یک جشن خوب می گیریم. از خدا می خواهیم که به حق ذوات مقدسه ای که در کربلا حضور داشتند، دختر مان در همه حال ادامه دهنده راه غریبان عصر عاشورا علی الخصوص بانوی صبر و استقامت، و کمال و معرفت، حضرت زینب (سلام الله علیها) باشد.

زهرا خانم یکساله شد. یکسال از عمرش گذشت. یکسال از زندگیش گذشت. یکسال بزرگتر شد. یکسال به مرگ نزدیکتر شد.  همه ما یکسال بزرگتر شدیم. همه ما یکسال به مرگ نزدیکتر شدیم. در این یکسال زهرا رشد کرد. از نوزدای که به معنی واقعی "هرّ را از برّ" تشخیص نمی دادخوابم گرفت شد زهرایی که با ما ارتباط برقرار می کند. با خنده و بازی ما می خنددجالب بود و با بی توجهی ما ساکت می شود، و با توبیخ ما ناراحت می شود و گریه می کند.دلم شکست از زهرایی که هیچ کنترلی روی بدنش نداشت، شد زهرایی که راه می رود و اشیا را می گیرد و رها میکند. از زهرایی که پدر و  مادر نمی شناخت شد زهرایی که برای نبودنشان بی تابی می کند.گریه‌آور زهرایی که هیچ آوایی جز گریه نداشت، الان مادرش را صدا می زند. زهرا رشد کرد. اخیرا حتی سر به سجده هم می گذارد. دوست داشتن شرح تغییرات زهرا را قبلا گفته ایم و تغییرات جدیدش را هم در ادامه خواهم گفت، اما دوست دارم به این نکته اشاره کنم که زهرا و هر نوزادی در یکسال اول خیلی رشد می کند. از نظر تحرک، از گردن گرفتن تا غلتیدن، از نشستن تا چهاردست و پا رفتن، و نهایتا راه رفتن، از نظر واکنش به محیط هم کم کم با اطرافیان ارتباط برقرار می کند و از یک خنده ساده شروع می کند و کم کم انتظار بازی دارد، حتی سر به سر بزرگترها می گذارد، از نظر تلکم هم که برخی کلمات ساده را بیان می کند.  اینها همه غریزی و تا حدودی هم وابسته به اطرافیان هستند ولی چیزی که کمتر در آن نقش دارد اختیار خودش است. به هر حال زهرا یکسال بزرگتر شد ولی ما هم یکسال بزرگتر شدیم. نکند زهرا غریزی رشد کرد ولی ما عاقلانه رشد نکنیم. به قول یک واعظ مشهور بعضی از ما 50 سالمان هم که بشود، هنوز در نماز خواندن و ارتباط با خدا کودکیم. جای تاسف نیست اگر حال ما در نماز بهتر از یکسال پیش نشده باشد؟ جای تاسف نیست اگر ایمان و اخلاقمان بهتر نشده باشد، رفتارمان با مردم و بخصوص خانواده، گذشتمان در مسائل مختلف، رعایت حلال و حرام خدا و همه آنچه که می دانیم باید رعایت کنیم، بهتر نشده باشد. حضرت علی (ع) چه گفتند راجع به کسی که دو روزش برابر باشد، وای به حال ما اگر در این یکسال بهتر نشده باشیم.

 

شرح تغییرات زهرا تا 10 ماهگی را در پستهای قبل گفته بودیم. او در این دو ماه اخیر تغییرات مختلفی در حرکات، تکلم و تعامل با ما کرده است که در ادامه شرح می دهم.

حرکتی

از نظر حرکت، زهرا که قبلا چهار دست و پا می رفت و بعد به دیوار تکیه می داد و بلند می شد، الان یک ماهی هست که راه می رود. ابتدا یکی دو قدم بر می داشت و تلپ می افتاد. کم کم تعداد قدمهایش زیاد شد. گاهی تا 10 قدم هم برمیداشت بعد می افتاد. به نظر میرسید از نظر توان جسمی و قوای پاهایش نمی تواند بیشتر قدم بردارد و می افتد. الان می تواند از هرجای خانه به هر جای دیگر برود. البته الان هم گاهی می افتد ولی به نظرم الان بیشتر به علت عدم حفظ تعادل می افتد. بخصوص هنگام چرخیدن یا عبور از جای نامناسب می افتد. البته خوب هنوز نوپاست و راه رفتنش به سبک خودش است. تلو تلو می خورد. ما به شوخی می گوییم "انگار زیر علم است". اما به هر حال راه می رود. حتی یک بار مامانش اونو به پارک برد و با کفشای فیق فیقیش راه رفته و کلی کیف کردهتبسم (من که نبودم، امان از مشغله ها).

همانطور که در مطلب قبل هم گفتم زهر دو ماه پیش تونسته بود از تخت بره بالا ولی نمی تونست برگرده. خوب من برای اینکه مبادا بخواد برگرده و بیفته، بش یاد دادم که چطور برگرده. دو سه بار به پشت، پا شو کشیدم که بیاد و برسه به زمین و بعد آوردمش پایین. بعدش خودش جلوم این کار رو کرد ودیگه از او بعد عین ماشینی که بخواد عقب عقب وارد جای پارک بشه اول کمی میرفت جلو و سرش رو می داد جلو، بعد به پشت می چرخید و پاش رو می آورد پایین تا بخوره به زمین بعد میومد پایین. و دیگه این کار رو بارها و بارها انجام داد. تا اینکه بخاطر سرما، بخاری رو زدیم و مجبور شدیم تختش رو جابجا کنیم تا از بخاری دور باشه. با این کار راه بالا و پایین رفتنش از تخت رو گرفتیم. چون ضلغ دیگر تخت، تاج کوتاه تخت بود و زهرا نمی تونست از اون بره بالا. گوشه دیگر آن هم که کنار بخاری بود و من نمی خواستم از اونجا بره بالا و با طناب راهش رو بستم. این شد که زهرا دیگه نمی تونست بره بالا. ولی من برای این که این کاری که یادگرفته بود را ادامه بده، از پاتختی استفاده کردم و کنارش یه صندلی کوتاه گذاشتم، تا زهرا با استفاده از این دو مثل دو پله بره بالا. الان زهرا می تونی از این دو پله بره بالا و بره رو تخت. بازم مثل قبل پایین آمدن را هم یادش دادم و الان قادره از تاج کوتاه تخت رد بشه و بره بالا یا بیاد پایین.

یکی دیگر از تلاش ها و علایق زهرا بالا رفتن از اشیاء مثل سکوی شومینه بود. من هم برای اینکه جلوی کارهای خطرناک او را بگیرم و در عین حال با او بازی کنم و پاهای او هم قوی شوند، پشتی ها را به حالت سرسره می گذاشتم و از بالای آن سر می دادم. خوشش می آمد. کم کم خودش بالا رفت که مدام نگران بودم نکند به اطراف پرت شودترسیدم به همین دلیل دو بالشت دو طرف پشتی روی زمین می گذاشتم. الان به راحتی این کار را می کند و خیلی هم کیف می کند.

جدیدترین تلاش شگفت انگیز زهرا ملق زدن است وااااایوااااای  که سه-چهار روز است انجام می دهد ولی من هنوز موفق به مشاهده نشده ام ولی از منابع موثق (مادرش) شنیدم که می گفت سه-چهار روز پیش یکبار این کار را کرده ولی فکر کرده اتفاقی بوده است ولی دیروز مجددا ملق زدن را تکرار کرده است آفرین.

تکلم

از نظر تلکم، قبلا زهرا صداهای کوتاه بخصوص " اَ " را می گفت و ما هم گاهی با او تکرار می کردیم ولی اکنون قادر است کلماتی دو بخشی بیان کند. "اَدَّم"، "بَ بَ"، "دَ دَ" و ... . حتی گاهی آنها را بیشتر تکرار می کند "دَ دَ دَ دَ دَ دَ " و حتی با لحن دلخواه بیان می کند. البته جالب است که حدود یک ماه پیش توجه شدم که من که مامانش رو به نام صدا می کنم او هم می گوید "اَدَّم" (با دال مشدد و مفتوح). کم کم تکرار می کرد. هر چه هم بش گفتیم که بگو "ماما" فایده نداشت و این شد که اکنون مادرش را با همین نام صدا می زند. برای من هم به او می گم بگو "بابا" می گوید "دَ دَ". به هر عالمی دارد برای خودش.

 

یکی دیگر از عادتهای تکلمی زهرا آن است که وقتی در مسجدی هستیم و مداحی یا دعایی خوانده می شود یا خودمان در منزل بلند چیزی بخوانیم او هم با آواهایی همراهی می کندگل تقدیم شما. حال گاهی این کار را با صدای آهسته و نجوا کردن انجام می دهد و گاهی بلند بلند، اما به هر حال حواسش به اطراف هست و همراهی می کند. به همین دلیل چیزهایی که مدام برایش می خوانیم مانند سورهای قرآن یا شعرها را کاملا می شناسد و هنگام خواندن یا پخش آنها ساکت شده و گوش می دهدمؤدب.

تعامل با ما

از نظر ارتباط با ما دیگر کاملا متوجه رفتار ما می شود و تاثیر می پذیرد. خوشحال باشیم و به او بخندیم، می خندد. به او بی توجه باشیم، اگر گرسنه یا خواب آلود نباشد یا چیز ناخوشایندی نداشته باشد، او هم به کار خودش مشغول است و با اسباب بازی یا وسایل و اشیا دور و برش مشغول می شود. حوصله مان را سر ببرد و سرش داد بزنیم ناراحت می کند و گریه می کند دلم شکست. یک عادت دیگرش این است که به محض اینکه ببیند یکی از ما لباس بیرون می پوشد متوجه می شود و با گریه و زاری می خواهد که بغلش کنیم و با خودمان ببریم گریه‌آور. کلا باید اگر قرار است او را با خود بیرون ببریم باید اول او را آماده کنیم چون به محض اینکه متوجه شود ما آماده شدیم اجازه هیچ کاری نمی دهد گریه‌آور. پوشیدن یک جوراب در چنین شرایطی کلی تلاش می خواهد چه برسد به آماده شدن. همین می شود که گاهی وسایلمان را جامیگذاریم.

یکی دیگر از عادتهای زهرا این است که دوست دارد چیزی را در دست بگیرد و راه برود. حال اگر چیزی دستش باشد و بخواهیم بگیریم بشدت مقاومت کردهاصلا!، اعتراض می کندزبون و اگر دید فایده ندارد، گریه می کندگریه‌آور. مثلا چیز خطرناکی دستش است و میخواهیم بگیریم خیلی مقاومت می کند، اگر گرفتیم گریه می کند. حالا این می ماند که آیا ما می توانیم سرش را با چیز دیگری گرم کنیم یا نه؟ اگر یادش بیاید مجددا گریه می کند. برعکس آن هم صادق است یعنی اگر چیزی بخواهد و نکنیم یا چیزی را از ما بخواهد بگیرد و ندهیم باز هم ناراحت شده و اعتراض می کند و در صورت بی فایده بودن گریه می کند. ما سعی می کنیم ماهرانه جلوی این کار را بگیریم و نگذاریم چنین چیزی رخ دهد.

یکی از کارهای شیرین زهرا در تعامل با ما کج کردن سرش است تبسم. نمی دانم منشا آن چه بوده ولی گاهی اوقات او همین طور که به ما نگاه می کند سرش را کج می کند و تا 90 درجه می آورد پایین بگونه ای که به شانه هایش میخورد. بعضی مواقع هم از کمر خم میشود. گاهی اوقات این کار را کنار تخت و ... انجام می دهد. یعنی سرش را خم می کندو روی چیزی می گذارد. اگر این خم کردن با خنده باشد که خیلی شیرین می شود.

یکی دیگر از کارهای او آن است که پس از خوردن آب و سیر شدن باز هم آب می خواهد ولی نه برای خوردن، برای بازی کردن. آب را که خورد فوت می کند و با صدا به بیرون می ریزد. البته اعتراف می کنم این بدآموزی من بوده که یکی دوبار برای خنده این کار را باش کردم و او خوب گرفت و نشان داد چه بچه حرف گوش کنیه!!!! بلبلبلو

خدایا چنان کن سرانجام کار      تو خوشنود باشی و ما رستگار


[این مطلب هنوز کامل نشده است و تصاویر مربوطه به آن اضافه خواهد شد ان شاء لله]





      

کارهای جدید زهرا در 10 ماهگی

 

زهرا خانم هر روز پیشرفتهای جدیدی در رفتار و حرکاتش دیده می شه. بعنوان نمونه دیشب که بداخلاقی می کرد بردیمش امامزاده پنج تن تو لویزان. رفتار جدیدش این بود که وقتی بردمش و گذاشتمش زمین یا کنار ضریح، اول چند ثانیه خودش به اختیار خودش کمی دور می شد یا با یه بچه بازی می کرد ولی بعد از اون چند ثانیه می زد زیر گریه. باوجودی که می دونست من اونجام اما بدون اینکه بگرده دنبال من یا صدام کنه شروع می کرد به گریه کردن. (*) رفتار جدیدش به تحرک و توان حرکتی اش بر می گرده که هر روز بیشتر و بیشتر میشه. مثلا بعد از چند روز تلاش دیروز موفق شد از تخت خواب بیاد بالا. جالب اینه که هنوز نمی تونه برگرده پایین.

یه شاهکار دیگه ی خانم :  ما جلوی شومینه رو از یکی دوماه پیش یه پشتی گذاشتیم که نره سراغ صدفهایی که کف شومینه بود. می رفت و اونا را بر می داشت میذاشت دهنش. حالا جالبیش اینه که از چند روز پیش موفق شده که از پشتی بره بالا. نمونه اش دیشب بود که موفق شدیم با کمک عمو حمیدش ازش عکس بگیریم. البته صحنه های وحشتناک تری هم داشته ولی خوب فعلا این صحنه رو تونستیم شکار کنیم. همونطور که تو این صحنه می بینید این کارش خیلی خطرناکه و ممکنه از جلو بیفته تو شومینه و از عقب بیفته و سرش بخوره تو میز زیر تلویزیونی. همونطور که می بینید بین زیرتلویزیونی و زیرتلفنی هم یه بالشت دیگه گذاشتیم که خانم نره اونجا ولی دیگه الان این چیزا بی فایده است.

 

بالارفتن از پشتی

 

یک نمونه دیگه از کارهایی که از چشم عکاسان مخفی نماند بر می گشت به تلاش مذبوحانه اون برای رسیدن به لپ تاپ و وسایل همراش. در حالی که عمو حمیدش به خیال خام خودش می خواست با قراردادن میز جلوی لپ تاپش مانع دستبرد زهرا بشه، او ناامید نشد و تلاش کرد تا به هدف خودش برسه. تصاویری که در ادامه می آید خود گویای بقیه ماجراست.

رسیدن به هدف ...

رسیدن به مقصد

 

برگشت پس از تلاش برای رسیدن به مقصد

تلاش برای برگشت

 

اینجاست که شاعر میگه: به هر در می شوی داخل،    نگه کن راه بیرون آمدن را

به هر در می شوی داخل،    نگه کن راه بیرون آمدن را

 

و سرانجام ..... موفقیت!

موفقیت 

 

این همه تلاش برای این بود....

تلاش برای رسیدن به این بود ...

 

---------------------------------------------------------------------------

پانوشت

(*) اگه ما اینجوری از دوری امام زمان (عج) گریه می کردیم، آیا دلسوزی ایشون کمتر از یک پدر بود؟



      

اولین زیارت امام رضا (ع) زهرا

با سلام به همه دوستان

زهرا کوچولوی ما تو 10 ماهگی توفیق داشت که بره امام رضا (ع) زیارت کنه. زهرا خانم خیلی توی حرم احساس خوبی داشت. بخصوص رواقهای آینه کاری شده و خلوت وبزرگ خیلی اونو به وجد می آورد. البته معمولا بعد از نیم ساعت تا یک ساعت خسته می شد و همان فرصت کوتاه باید توسط ما مدیریت می شد تا بتوانیم هم به زیارت برسیم و هم زهرا اذیت نشود. در کل مسافرت خوبی بود بخصوص اینکه بعد از قریب سه سال و نیم این توفیق نصیب ما شد. زیارت با بچه 10 ماهه شاید سختی ها و محدودیتهای زیادی داشته باشه ولی اگه عمیق تر نگاه کنیم قطعا برکات و فیوضات بیشتری خواهد داشت. شاید فرصت زیارت مفصل و راحت هیچوقت فراهم نشد ولی معلوم نیست این زیارت از زیارت مفصلی که توش بچه ها اذیت بشن کمتر باشه. ما یکبار صبح توفیق داشتیم با زهرا نماز صبح حرم باشیم ولی وقتی دیدیم کم خوابی اونو اذیت می کنه دیگه با هم صبح حرم نرفتیم. میذاشتیم خوابش رو کامل بکنه بعد تو سرحالی اش اونو حرم می بردیم.

در ادامه عکسهای مسافرت مشهد را می گذارم. امیدوارم خدا نصیب همه مشتاقان زیارت آقا امام رضا (ع) بفرماید.

 

مسافرت مشهد زهرا - زیر زمین امام رضا (دارالمرحمه یا دارالرحمه)

 

مسافرت مشهد زهرا- صحن جامع

 

مسافرت مشهد زهرا- عکس آتلیه



      

زهرا، دانشگاه، دندانپزشکی، و ....

سلام

زهراجون

امروز نوبت دندانپزشکی  مامان و بابا بود.

و از شانسمون دقیقا همین امروز هم نامه من باید جهت تایید و تعیین داورها به گروه میرفت.وااااای

این بود که از امروز صبح برای نامه نگاری و غیره اومدیم دانشگاه. صبح کمی اینجا تو آزمایشگاه بودی و بعد با مامانی رفتی مسجد منم رفتم دنبال کار اداری. بعد مامانی رفت دندونپزشکی و تو اومدی پیش من. بعد من باید نامه رو میبردم پیش مدیرگروه. کسی نبود بذارمت پیشش یا یکی هم که بود میترسیدم خوشت نیاد و دانشکده رو بذاری رو سرت. این بود که درحالی که بغلم بودی رفتیم پیش دکتر ع. نگاه متعجب دکتر رو خودت تصور کن وااااایواااااییعنی چی؟. بعد هم که خواست مدارک پذبرش مقالات رو ببرم پیشش و باز باهم رفتیم ...

الان تو بغلم خوابی. اجازه هم نمیدی بذارمت روی پتوی روی میزگریه‌آورگریه‌آور. بنابر این رو دست چپم گرفتمت و با دست راست تایپ میکنمگیج شدم. سندش هم موجوده که بعدا آپ میکنم.مؤدب

مامانت هم دیگه باید کم کمک بیاد ...



      

خنده های زهرا خانم در خواب

با سلام خدمت همه دوستان و آشنایان

روز جمعه صبح کنار گهواره زهرا بودم. زهرا خواب بود. ناگهان صدای خنده ی بلند زهرا رو شنیدم. برگشتم به سمتش دیدم داره تو خواب می خنده و ...

 

 

 

 

لینک فیلم با کیفیت خوب در آپارات  (19 مگابایت) +    دانلود

 

لینک فیلم با کیفیت پایین در آپارات (7 مگابایت)    +   دانلود

 

 



      
<      1   2   3   4   5   >>   >