سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زهرا خانم در چهار ماهگی

سلام به همه دوستان

قبل از هر چیزی شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) رو به همه خصوصا فرزندش امام زمان (عج) که صاحب عزا هستند تسلیت عرض می کنم.

چند روز بیشتر به عید نوروز نمونده و ما هم اینقدر تو این مدت سرمون شلوغ بود که فرصت به روز کردن وبلاگ رو نداشتیم. گفتم عید، امسال عید بین دو روایت شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) قرار دارد. خوبه امسال عید که زمان نو شدن است دلهای خود را با ذکر فضائل حضرت زهرا نو کنیم. لحظه تحویل سال زمان تحول است. زیر منبر مجلس حضرت زهرا (سلام الله علیها) بهترین جا برای تحول حالمان الی احسن الحال است. ما که هرچه داریم از صدقه سر و دعای این خانم و پدر و همسر و فرزندان طاهرینش است. از خدا می خواهم به حق مظلومیت حضرت زهرا (سلام الله علیها) همه ما بخصوص دختر عزیزم زهرا رو پیرو حقیقی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) قرار دهد.

 

توی این مدت یک ماهه که نبودیم زهرا خانم کارهای گفتنی زیادی داشته و پیشرفتهای زیادی کرده بود.

اول که دایی و خاله اش اومده بودن پیشمون. چند روزی اینجا بودن و زهرا خانم کلی ازشون استقبال کرد. یه روز رفتیم تله کابین توچال. بخاطر ارتفاع بالا و اختلاف فشار زودی از ایستگاه پنج برگشتیم. کلی پرسنل اونجا رو مجذوب خودش کرده بود.


دو هفته پیش هم مامان بزرگ و بابابزرگش اومده بودن اینجا. کلی از دیدن ذوق کردن و چند روزی پیشمون بودن.

اما از پیشرفتهای زهرا خانم اینکه الان چند هفته است که دستهاش رو کشف کرده و تو دهنش می گذاره و با چه علاقه ای می مکه. جدیدا هم که پاهاش رو کشف کرده و بخصوص پای چپش رو تو دهنش میگذاره. یعنی رسما شست پاش تو دهنشه!! وااااای


الان گردنش رو هم کامل میگیره . تقریبا می تونه غلت بزنه . یه بار رو بالا خوابیده بود و تلاش کرد که برگرده. نزدیک بود برگرده که مامان بزرگش دید سرش کج شده جلوش رو گرفت وگرنه غلت می زد. الان چرخش گردنش کامل شده.

خیلی علاقه داره بشینه. یه کم اگه بالشش بلند باشه یا جای خوابش شیب داشته باشه سعی می کنه سرش رو بالا بیاره و بشینه و گاهی اوقات حواسمون نباشه  ممکنه که از جلو بیفته (خدانکنه).

آها یادم اومد الان جدیدا کوچکترین ناراحتی ای داشته باشه بلند بلند جیغ می کشه! دیگه قدرت پیدا کرده و با آه و ناله و گریه کارش رو دنبال نمی کنه. چنان جیغ می کشه که مجبورت کنه زودتر به دادش برسی.

پریروز (پنجشنبه) که دقیقا چهار ماهش بود بردیمش واکسنش رو زدیم. باوجودی که قبل و بعدش بش قطره استامینوفن دادیم ولی تب کرد و کلی گریه و بی تابی می کرد. معلوم بود که خیلی اذیت شده. ولی خدا رو شکر الان خوبه.

 

الان هم که ساعت 2 نیمه شبه و دارم این مطلب رو می نویسم خانم بیداره و قصد خوابیدن هم نداره!!

 

 



      

22 بهمن و زهرا خانم

با سلام به دوستان عزیز.

 

در زیر تصاویر حضور زهرا خانم در راهپیمایی 22 بهمن را می گذارم. زهرا خانم با این سن کم و دستان کوچک دیروز تو راهپیمایی شرکت کرد و مشت محکمی بر دهان نوکران صهیونیست زد.

توضیح اینکه آنقدر جمعیت شلوغ و فشرده بود که چندان امکان حرکت کالسکه زهرا خانم توی جمعیت نبود چه برسه به اینکه ازش عکس هم بگیریم آفرین . تازه ما به میدون آزادی که هیچ به یادگار امام هم نرسیدیم. این عکسایی هم که می بینید اکثرا آخر مراسمه که مردم در حال برگشت و پراکنده شدن هستند.

زهرا در خیل میلیونی جمعیت

زهرا در میان جمعیت

خبرنگار واحد مرکزی خبر در راهپیمایی    عمو مهربون مجری کودک در راهپیمایی    ما تا آخر ایستاده ایم

زهرا خسته از راهپیمایی تو ماشین خوابیده

زهرا خسته از راهپیمایی تو ماشین خوابیده

مرگ بر امریکا، مرگ بر اسرائیل



      

خنده های زهرا برفی


زهرا خانم اولش که به دنیا اومد تو خواب باگوشه لبش ملیح می خندید . بعدا که حدود یک ماهش شد تو بیداری همون لبخند رو به لب داشت تبسم. کم کم  گاهی اوقات تو خواب کر کر می خندید جالب بود و گاهی اوقات این خنده هاش تا یک دقیقه طول می کشیدشوخی. الان بعضی وقتا تو بیداری هم بلند بلند می خنده جالب بودپوزخند. امیدوارم بتونیم ازش فیلم بگیریم و براتون بذاریم.


فعلا عکسهای زهرا برفی گل تقدیم شما رو می گذارم. زهرا جون تو 84مین روز زندگیش برف رو تجربه کرد. تجربه ای به شدت سرد و سوزناک ترسیدم. اونایی که پارک اطراف خونمون رو توی فصلهای دیگه پر درخت دیدن حالا این درختهای خشک و بی برگ پوشیده از برف رو ببینن. اینا همونان باید فکر کردگیج شدم.

برای دیدن عکسها در اندازه اصلی روی آنها کلیک کنید.

تعجب زهرا برفی از اینهمه برف

تعجب زهرا برفی از اینهمه برف

 

زهرا برفی در آغوش مامانی

زهرا برفی در آغوش مامانی

 

زهرا برفی تو دست بابایی کنار ماشینمون

زهرا برفی تو دست بابایی کنار ماشینمون

 



      

فیلمی از زهرا خانم

سلام

زهرا خانم ما در 70 رووزی می تواند ما را تشخیص دهد. به صدای ما واکنش نشان دهد. با خنده ما بخندد. سعی می کند صحبت کند. دو سه روزی است دستهای خود را کشف کرده و در دهان می گذارد و گاهی با صدای بلند می مکد و ....

در زیر ویدئویی از ایشان را می گذارم. %%  نظر یادتون نره  %%

 

 فیلم کیفیت پایین          دانلود

 

فیلم کیفیت بالا           دانلود

 



      

عیدی ما به زهرا جون و عیدی زهرا خانم به ما

 

سلام

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شمامیلاد خجسته عصاره هستی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم و فرزند عزیزش امام صادق علیه السلام را به همه مسلمانان بخصوص شما دوستان گرامی و زهرای عزیزم تبریک می گمگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

چند روزی بود احساس می کردم لباسهای زهرا دیگه کوچیک شدن و براش تنگ شده. آفرین  با خودم می گفتم که دیگه باید لباسای بزرگترشو تنش کنم. امروز کلی ذوق کردیم گفتیم به مناسبت عید میلاد پیامبر (ص) و امام صادق (ع) بیایم لباسای زهرا رو عوض کنیم. کلی لباساشو گذاشتیم جلومون بررسی کردیم کدومو تنش کنیم. یکی شلوارش بزرگ بود، یکی مانتوش بلند بود. باید فکر کرد یعنی چی؟ خلاصه یکیو انتخاب کردیم. قرار شد اونو تنش کنیم. شستمش، پوشکشو عوض کردم. لباسای قبلی رو در آوردیم. تو همه این مراحل سرحال بود فقط  یکمی گریه کرد. اومدیم بالباسای جدیدش ازش عکس بگیریم. مگه میذاشت اصلا! همش گریه می کرد  گریه‌آور گریه‌آور گریه‌آور گریه‌آور گریه‌آور  شروع کرد به شیر خوردن. در حین شیر خوردن عیدیش رو به ما داد. آفرین آفرین آفرین دیدم چه صدایی میده وااااای وااااای وااااای  خودشم تعجب می کرد. باورم نمیشد اینقدر کثیف کرده باشه.   وااااای وااااای وااااای  شلوارشو که در آوردم دیدم ای داد بی داد لباس پایینشم کثیف شده. همه رو دوباره مجبور شدیم در بیاریم. که بشوریمش. ولی این دفعه دیگه خوابش میومد. چون تا بالا خراب بود ما هم کلی شستیمش و پیچوندم تو حوله.  تا لباساشو عوض کنیم چه محشری به پا کرد گریه‌آور گریه‌آور گریه‌آور گریه‌آور گریه‌آور گریه‌آور  حتی حوله شم خیس کرد. در عوض تا باباش پسونک دهنش گذاشت و تو پتو پیچوندش و بغلش کرد و چراغا رو خاموش کردیم (این مراحل باید دقیقا طی بشه تا خانم بخوابه وگرنه مگه بمون رحم کنه اگه یکیش نبود) هنوز سیم ثانیه نگذشته بود خوابید. انگار اصلا این نبوده که خونه رو سرش گذاشته بودخوابم گرفت . خلاصه ما نتونستیم از این ویوی جدیدش ( نمای جدیدش: فارسی را پاس بداریم ) عکس بگیریم.    و من الان باید برم یه خروار لباس بشورم. 

راستی باباش می گفت چه استقبالی کرد از این لباسا.

اینم از خاطره روز عید ما با زهرا خانم.

اینم عکساش

نمای کلی لباسهای زهرا

دستا بالا یکی بالا یکی پایین دستا باز

 




      
<   <<   6   7   8      >