دندان درآوردن زهرا
به نام آفریدگار یکتا
سلام
تا حالا فکر کردید چرا افراد برای دندان درآوردن بچه هاشون آش دندونی می پزن. منم درست نمی دونم این رسم از کجا اومده و هدف قدیمیا از این کار چی بوده
اما دندان درآوردن زهرا حکایت ها دارد.
زهرای گل ما از وقتی دوماهش بود فرآیند دندان درآوردنش شروع شد البته فقط فرآیندش. یعنی چی؟ یعنی از اون موقع دست هاش همیشه تو دهنش بود. از صبح تا شب داشت دستاش رو می خورد بعد هم که پاش اضافه شد به قضیه وشست پاش رو هم می خورد البته اول بیشتر شست چپش رو می خورد بعد کم کم یاد گرفت و اون یکی رو هم می خورد. این قضیه ادامه داشت تا یاد گرفت که با دستاش چیزها رو بگیره و این دفعه دیگه بقیه ی چیزها می رفتن تو دهنش. همه چیزهایی رو که می تونست بلند کنه و بگیره تو دستش می رفتن تو دهنش اول دهنش رو باز می کرد بعد اونو می گرفت.و تمام این مدت همه می گفتمن که زود دندون درمیاره. میزان علاقه مندیش به وسایل رو هم این مسئله مشخص می کرد. یعنی چقدر برن تو دهنش و چقدر به لثه هاش فشار بیارن. مثلاً ما کلی می رفتیم برا خانم اسباب بازی می خریدیم و بعد می دیدیم که چقدر بطری ماء الشعیر رو دوست داره سبد اسباب بازی هاش رو می ریزه و اونو برمیداره. این فرآیند ادامه داشت تا حدود 5 ماهگی که دیگه خیلی اذیتش می کرد یه روز میدیدی از صبح تا شب گریه می کرد بعد فردا می دیدی خبری نیست و اینجا بود که تعامل با زهرا واقعاً سخت شده بود از صبح تا شب نق و نوق می کرد نمی ذاشت من به هیچ کاری برسم کاملا اخلاقش برگشته بود از اون دختر خنده رو تبدیل شده بود به بچه ای که همش نق نق می کرد و بالطبع غذا هم اصلا نمی خورد. البته من اون موقع دلیل رفتارهاش رو نمی دونستم و همش فکر می کرد که چرا این جوری شده همش این ور و اون ور، تو کتاب ها و اینترنت دنبال دلیل بودم. از خودم می پرسیدم یعنی براش کم گذاشتم که این شکلی شده آخه چی شده بش سخت گرفتم. از صبح تا شب باش بازی می کردم ولی یه لبخند هم نمی زد. واقعا خودم ناراحت بودم بچه ای که مدام می خندید شده بود یه بچه گریه رو. این وسط خوابوندنش هم معضل شده بود از صبح تا شب مشغول خوابوندش بودم یک ساعت شیر می خورد بعد تا می ذاشتم سر جاش دوباره بیدار می شد. تو گهواره تابش می دادم می خوابید دوباره یه ربع بعد بیدار بود خلاصه احساس می کردم همه وقتم رو براش گذاشتم ولی اصلا جواب نمی گیرم و این به شدت منو خسته کرده بود به خصوص که باباش هم به شدت درگیر درس و کار بود و خیلی کم تو خونه بود هر چند وقتایی که بود کمک می کرد ولی خودش به شدت درگیر بود. تا ماه رمضان که عملا احساس کردم به شدت خسته هستم واز طرفی شاید یه دلیل اخلاق زهرا تنهاییش باشه گفتیم بریم دزفول زهرا خانم اجتماعی بشه و از اولش هم اعلام کردم که من خسته ام و دارم میام که خستگیم دربیاد. حدود دوهفته دزفول بودیم اونجا بود که دیگه زهرا به شدت در رنج بود . از صبح تا شب گریه می کرد و به زحمت یه ساعت می خوابید. تا اینکه یه روز دیگه دیدم اصلا بچه آروم و قرار نداره یه بند داره گریه می کنه از صبح تا شب تونستم سه تا یه ربع بخوابونمش همش بیدار بود و گریه می کرد ولی دیگه دندانش دراومد یعنی تو 8 ماه و دو روزگی اولین دندان خانم دراومد و دو روز بعد دومین دندان رو درآورد. حالا زهرا 2 تا دندون داره . ولی کلی لاغر شد و لپاش رفت.
به نظرم الان داره زندگی می کنه . بازی می کنه . شادی می کنه . قبلاً با اسباب بازی هاش بازی نمی کرد ولی الان داره بازی می کنه . شیطنتش ده برابر شده. خیلی راحت می تونم بخوابونمش .یه دفعه شروع کرده به شیطنت و دیگه نمیشه جلوش رو گرفت. همش می خنده کافیه یه لبخند بش بزنی و اون برات بخنده و دوباره شده همان زهرای خوش خنده و شیطون خودم.
و اما آش دندونی ، به نظرم شاید یه نذر باشه برای دندان درآوردن بچه ها. برای خوشحالی اینکه بچه از این ناراحتی درآمده و خودشون هم راحت تر می تونن زندگی کنن.
البته هنوز نفهمیدم چرا همش بم می گفتن هر چی دیرتر دندان دربیاره بهتره. چون من دیدم که زهرا آب شد تا دندان درآورد.
نتیجه اخلاقی: اگه بچه دارید دعا کنید فرآیند دندان درآوردنش زود شروع نشه یا اگه شروع شد زود دندان دربیاره